عشق یعنی
عشق یعنی یک جهان دلدادگی | در مسیر زندگی بیچارگی |
عشق یعنی یک بغل احساس غم | در نبودش میزنی بس زیروبم |
عشق یعنی شور یعنی زندگی | در کنارش لذت هم خوابگی |
عشق یعنی میشوی با او یکی | بعد از آن، پرپر بهسان مرغکی |
عشق زیبا میکند حال تو را | عشق یغما میبرد نام تو را |
عشق یعنی خندههای پرعطش | عشق یعنی یک بغل، بی غلوغش |
عشق میگیرد تو را در کام خویش | از درون سوزاندت در حال خویش |
عشق صد نوبت عذابت میدهد | وز پیاش ناگه نجاتت میدهد |
عشق یعنی زندگی در مرگ تو | همچو افتادن ز شاخه برگ تو |
عشق پنهان میکند پیدای تو | همچنین رسوا کند پنهان تو |
عشق جادوی شراب آتشین | مینشاند سرخیاش را بر جبین |
عشق را باید در آغوشش کشید | واز سبو جامی به یکدم سرکشید |
عشق معجون همه دیوانگان | هم خورند از آن همه فرزانگان |
عشق دارویی است اما بس گران | مینشاند آتشت بعد از فغان |
عشق یعنی چلچراغ کوره راه | کو سبب سازد ببینی چَه ز چاه |
هر کسی کو عشق را تفسیر کرد | خواب ناخوش بر خودش تعبیر کرد |
عشقِ من، جانم فدایت میکنم | چشم خود را فرش پایت میکنم |
عشقِ من، بیتابی ات را میخرم | عشقِ من، رنج و غمت را میبرم |
مینشانم بر لبت لبخند را | بر دهانت بوسههای قند را |
بر دلت میکوبم آن مُهر گران | بر تن و جان غمت، گُرز گران |
میکنم تعبیر این پیوند را | میکشم زنجیر، آن نیرنگ را |
عشقِ من، جایت همیشه در دل است | این دلم کز هر غمت خون حاصل است |
عشقِ من تا بیکران جاوید باد | صد هزاران بوسه همراهیت باد |
آخرین نظرها: