من این دردِ زمان را با که گویم

من این دردِ زمان را با که گویم رفیقا این نهان را با که گویم
من این دردِ زمان را با که گویم رفیقا این نهان را با که گویم
من این طوفان سخت و جان‌فزا را بجز روی حریفان با که گویم
به دل تا کی بُوَد این غم نهفتن وگر نبوَد حبیبی با که گویم
شکایت پیش می آورد هر دم دلم، کاین داغ یاران با که گویم
ز دست نرگس مستانه‌ی او بسوزد جان و تن، آن با که گویم
شراب ارغوان اندر قدح ریز گر این مستی بخواهم با که گویم
خدایم راحتِ جانم توان کرد اگر با او نگویم با که گویم
ز بهرِ خود ربودی عقل و دینم بگو دین و دلیلم با که گویم
طلب کردم رضایت را همه عمر کَرَم کردی رضایت با که گویم
به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط